سید عرشیا سید عرشیا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
سید پارساسید پارسا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

سید عرشیا و سید پارسای من

پایان 31 ماهگی + پارگی پیشانی + عید فطر و سفر مامان جون بابا جون

سلام دردونه مامان ...     پسرم دقیقا همان روز که پست قبل را آپدیت کردم ( 7 تیرماه )؛ وقتی شما منزل عمه آمنه بودی و من از اداره به به دنبالت آمدم برای استقبال از من به سمتم دویدی و متاسفانه جلوی پای من ؛ پایت لغزید و به گوشه تیز درب آهنی خورد. الهی من بمیرم ای کاش که این صحنه را نمی دیدم . خیلی دردناک بود . من که حالم بد شده بود و توانایی هیچ کاری نداشتم. خون از سر و صورتت جاری شده بود و عمه آمنه تو را بغل و سعی در بند آمدن خون  پیشانی ات می کرد. بالاخره با بابا ابتدا به درمانگاه و سپس به بیمارستان رفتیم . بیمارستان خیلی شلوغ بود و ساعت 23 به منزل رسیدیم و همان موقع افطار کردیم. پیشانی ات، 5 بخیه...
7 مرداد 1394

پايان 30 ماهگي + سفرنامه بندرعباس و قشم

سلام پهلوون مامان ... عشقم ....نفسم ....اميدم  اين دفعه به موقع اومدم تا مطالبتو بنويسم. امروز 10 ام ماه مبارك رمضان است و امسال به لطف خدا مي تونم روزه بگيرم. سالهاي پيش به خاطر بارداري و شير دادن روزه نگرفتم. پسرم ، چه زود دو سال و نيم گذشت و تو 900 روزه شدي. خدايا شكر...       عرشياي عزيزم ، هزار ماشاله آنقدر خوب حرف ميزني كه باورم نميشه كه اون پسر كوچولوي من آن قدر فهميده و  عاقل  شده .  اين ماه هم مثل ماههاي قبل علاقه زيادي به ديدن كارتون هاي شبكه پويا داري. ديگه بعضي روزها  مجبوريم برق  رو از  كنتور  قطع كنيم تا شما پويا نبيني. حالا چرا ا...
6 تير 1394

پایان 29 ماهگی + سفرنامه یزد

سلام خوب من . شیرین زبون مامان ... نمی دونم چه جوری از خاطراتت ماهانه ات بنویسم که وقتی مرد شدی بدونی که چه روزهای قشنگی دوران کودکیت داشته ای.               عزیزم بعضی مواقع حرف هایی می زنی که من می مونم که این حرفهای بامزه را از کجا یاد گرفتی.چند روز پیش یه دفعه منو صدا کردی و گفتی مامان نگاه رنگین کمان .... واقعا رنگین کمان بود.به گمانم معنی رنگین کمان را از شبکه پویا می دونستی . وروجك شيطون من ، همه فعل ها را درست بيان ميكني اما چند از كلمات برات سخته مثل   کنترل تلویزیون ، كه به اون(کنکولول) می گی  به تصادف ،(تفادص ) به ...
18 خرداد 1394

پایان 28 ماهگی

سلام سید عزیزتر از جانم ....محبوب دلبندم ...     الان که مشغول نوشتن  هستم لحظه نورانی اذان مغرب است. امیدوارم که خداوند تن سالم به شما و همه بچه های دیگه بده . باز هم عذرخواهی بابت تاخیر. این دفعه تقصیر رییس جمهور شد که اول سال تصمیم گرفت بیاد شهرمون و تو اداره هزار تا کار برای ما تراشیده بشه . پسر عزیزم تو این مدت خیلی اذیت شدی . از صبح ساعت 7/30 تا 20/30 سر کار بودم. روزهای سخت و طاقت فرسایی بود. خدا را شکر تمام شد و الان آزاد آزادم ... فرشته زمینی من تو این ماه چند جمله پشت هم می گی. بعضی از جملاتتو آن قدر بامزه میگی که کلی می خندیم. اشکال هندسی از جمله بیضی ، مثلث ، مربع و مستطیل ...
21 ارديبهشت 1394

پايان 27 ماهگي + نوروز 94 + باي باي پوشك

سلام عزيز دلم .  بهار رسيد و هوا پر شده است از (دوستت دارم هايي ) كه برايت به باد سپرده ام مبادا پنجره ات بسته باشد . سومين عيد باستاني ات مبارك باشه . عيد امسال به لطف خدا در خونه بابا جون در كنار بقيه اعضاي خانواده يعني مامان مهناز و دايي محمد جواد  در تهران بوديم . البته خاله نجمه و عمو هادي هم به جمع صميمانه ما پيوستند. . لحظه سال  تحويل بيدار بودي و تو بغل من به قرآن نگاه مي كردي.    خيلي خوش گذشت. خدا را شكر .... روز شهادت حضرت زهرا (س )  همگي يه سفر معنوي به قم داشتيم و به حرم حضرت معصومه و  مسجد جمكران رفتيم. چون شب چهارشنبه بود خيلي شلوغ بود.  اين هم سفره ...
11 فروردين 1394

پايان 26 ماهگي + سفرنامه بوشهر و گناوه

سلام گل قشنگ زندگي من ....   باز هم با كلي تاخير برگشتم. اين مدت هم مثل هميشه درگير بودم .  سيد عزيزم هزار ماشالله اين ماه با شيرين زبوني هات گذشت و هر روز جمله هاي زيادتري رو ياد گرفتي  البته ضمائر و فعل ها در 99 درصد موارد درست به كار مي بري . كلماتي كه اشتباه مي گي ... كفيث ( كثيف ) ، عبق ( عقب ) ، خبار ( خراب )  فقط دوست داري حرف بزني . مياي مي گي مامان مريم خاله نجمه كجان ؟  .... مامان دايي دكتره ؟  مامان جون تهرانه ؟  ....تلفن قطع شد ؟ .....دردر ميريم ؟..... مامان پويا مي زني ؟ ..... گاهي آن چنان حرف مي زني انگار با پسركي 10 تا 15 ساله روبرو هستم و گاهي كودكي ميشي لجباز و ...
18 اسفند 1393

پایان 25 ماهگی

سلام پسر ناز من ....بزرگ مرد کوچیک مامان .... الهی قربونت برم که این قدر ماهی     این ماه هم با شیرین زبونی های تو به خوبی تموم شد. خدا را شکر ..... به لطف خدا بعد از تولد دو سالگیت تو حرف زدن خیلی پیشرفت کردی. جمله های چند کلمه ای که فعل داره میگی.جمله ( تاب تاب عباسی ، خدا منو نندازی ) از حفظ بلدی یعنی تا میگم عرشیا تاب تاب خودت بقیشو می خونی . از جملات دیگه : ( مامان آب می خوام) - ( من نمی خوام)- ( به من بده ) - ( دوست دارم مامان ) _ (مامان عمو فیتیله ای ها نیومد ) - ( خاله نمنه =خاله نجمه ) - ( بابا رفت - نیس ) - ( مهدی شروع شد ) - ( مامان مهدی تموم شد ) - (( منظور سریال همه چیز آنجاست که شخصیت ا...
10 بهمن 1393

تولد دو سالگی آدم برفیت مبارک عزیزم

سلام عشق من ... سید عزیزم     تولد دو سالگیت مبارک باشه.  امسال مجبور شدیم تولدتو یک هفته با تاخیر بگیریم. چون روز تولدت تو راه برگشت از تهران به شیراز بودیم. سید عرشیای نازنینم ، تم تولد امسالتو آدم برفی گرفتم. اميدوارم دوست داشته باشي. میرم سراغ عسکای تولد   فلش در ورودی     این هم کادوی من و  بابا ، ماشین شارژی که خیلی خوش رنگه .... نارنجیه .....مبارکت باشه عزیزم     کلاه تولد                     میز شام : لاز...
20 دی 1393