پايان 17 ماهگي + اولین سفر مشهد مقدس
سلام يه دونه مامان.....وروجك شيطون من .
چه طوري ؟ خوبي گلم ؟ورود به 18 ماهگيت مبارك باشه.
اين هم چند تا عكس در 17 ماهگي
اول از همه عذرخواهي مي خواهم از بابت اينكه خيلي سرم شلوغه و دير به دير مي تونم مطالب وبلاگتو آپ كنم. از صبح تا ظهر كه سركارم وقتي هم كه خونه ميام شما حسابي وقت منو پر مي كني . درست كردن ناهار فردا و شام هم كه بمونه .يك كلاس هنري هم ثبت نام كردم كه اون هم تكالبف خاص خودشو داره . به هر حال از اين به بعد سعي مي كنم زودتر مطلب جديد بزارم.
خبرها اينه كه ماشالله بزرگ شدي و علاوه بر اينكه همه چيزو مي فهمي ، حرفهاي زيادي هم ياد گرفتي مثل هپ( هواپيما)، اتو( اتوبوس ) ، دو( دوغ ) ، عم ( عمه ) ، هندون (هندونه ) ، جوجو ( جوجه ) ،چنگ( چنگال ) ، ، قاقق ( قاشق ) ،حما ( حمام ) تو ( توپ) . علاوه بر اينها كلمات مامان ، بابا ، به به ، دردر ، گل ، هاپو وقارقار .. را از ماههاي قبل مي گفتي . قربون صداي دلنشينت برم .از كارهاي ديگه اي كه از دختر عمه هات ياد گرفتي و خيلي خطرناكه ميري روي مبل مي ايستي و مثل اونا مي خواي از روي مبل بپري . البته جراتشو نداري و اداشونو در مياري .ميگي يك دو سه . مبينا جون( دختر عمه ات ) ژيمناستيك ميره و وقتي حركات اونو مي بيني مي خواي تقليد كني .پاهاتو ميبري بالا و سرتو روي زمين ميذاري . قربون هوشت برم كه اين قدر بااستعدادي. عاشق بيرون رفتني. بايد هر روز بيرون بري .وقتي ميبريمت بيرون اون قدر هيجان زده ميشي كه تو حركاتت مشخصه. وقتي خوابت مياد دستاي منو مي گيري و ميبري به سمت اتاقت.
علاقه زيادي به ريز ريزكردن كاغذ داري
شب هاموقع خواب ميري با بابا دست ميدي بوسش مي كني و باي باي مي كني . البته من اينها را يادت دادم. عاشق دست دادن بامردمي.هر جا ميريم كسي باهات حرف ميزنه دستاتو به سمتش مي بري تا باهاش دست بدي. معلومه روابط اجتماعيت خوبه عزيزم.
مهم ترين اتفاق اين ماه سفر به مشهد مقدس در تاريخ 18 اردبيهشت ماه از طريق قطار تهران - مشهد بود.
عزيزم اين هم چند تا عكس از توي قطار
عرشياي عزيزم شور و شوق زيادي براي سفر به مشهد داشتم هم به دليل اينكه حس نياز و عشق به رفتن در وجودم ايجاد شده بود ولحظه شماري مي كردم ضمن اينكه اولين باري كه شما را به پابوس آقا امام رضا مي برديم.
اين جا هم با ديدن كلي مهر هوس كردي اينجوري نماز بخوني.
در اين سفر معنوي پدر و مادرم هم مارا همراهي كردن
حضور آنها در اين سفر خيلي خوشايند بود ضمن اينكه نيروي كمكي خوبي هم بودند. تو اين سفر علاقه شديدي به پدر من پيدا
كرده بودي و فقط تو بغل پدرم مي رفتي. يكي از دلايلش اين بود كه خيلي باهات بازي مي كرد.
تو هتل مدام مي رفتي سراغ تلفن و پدرم مجبور شد كه تلفن را جمع كنه تا شما خراب كاري نكنيد
عزيز نازم سفر خوبي بود گرچه سختي هاي خاص خودش را داشت. در سفر كم غذا شده بودي و نگراني من گرسنه ماندن شما و نق زدن هات بود. خيلي وقتها در حرم مطهر نمي ذاشتي دستاتو بگيريم و تو اون شلوغي زياد مي ترسيدم گم بشي.
اتفاق خوب هم اين بودكه شما را به آتليه اي دور حرم برديم و از شما يه عكس يادگاري از اولين سفر به مشهد گرفتيم. فايل عكسها ويروسي شد ولي بعدا از روي عكسش عكس مي گيرم و تو وبلاگت ميذارم.
قبل از رفتن به مشهد سفر به قم و اصفهان هم داشتيم. كلا تو اين ماه تو سفر بوديم. هوا هم خيلي خوب بود .
اين عكس تو حرم حضرت معصومه گرفتيم
اين عكس از هايپر استار اصفهان
زيارتت قبول باشه زائر كوچولوي من .