پایان 21 ماهگی
سلام عزیز دل مامان مریم. .ورودت به 22 ماهگی مبارک باشه گلم
پسرم به دلیل بعضی از مشکلات نتونستم سر وقتش وبلاگتو به روز کنم. خودم خیلی ناراحت شدم ولی واقعا
وقت نمی کردم. الان هم که می نویسم شما با پدرت بیرون رفتی و من کمی وقت آزاد پیدا کردم .
آقا عرشیای عزیزم تو این ماه رشد گفتاریت خیلی خوب بود و کلمات بیشتری را یاد گرفتی ضمن اینکه کاملا
منظور خودتو می رسونی. تقریبا هر کلمه ای که بگیم می تونی تکرار کنی البته کمی با غلط . خدا را شکر ....
این روزها حرکات و رفتار ما را تکرار می کنی و همه ي حرفهای ما رو متوجه میشی.
مثل ماههای قبل عاشق درست کردن غذایی . کلی قابلمه و قاشق و چنگال از از تو آشپزخونه بر میداری و جدیدا
بهانه روغن هم داری که بهت بدیم تا تو غذات بریزی. مجبور شدم بطری خالی روغن را خوب بشورم و توش آب
بریزم که وقتی میریزی تو قابلمه ها بیشتر از این گند به خونه زده نشه . آخر سر می ترسم با این عشق و علاقه ؛
برای خودت آشپز بشی. اه اه اه خدا نکنه .....
سید کوچولوی ناز نازی من ، علاقه زیادی به ماشین و رانندگی داری . وقتی بابا رانندگی می کنه همه حواست
به راننندگی بابا هست و وقتی بابا از ماشین پیاده می شه فورا جاش می شینی و حرکاتشو تکرار می کنی.
بیشتر از خانوما به اقایان علاقه داری. حتی با پسر بچه ها بیشتر از دختر بچه ها دوست می شی و بازی میکنی
اگه چیزی رو بخوای باید بگیری غیر ممکنه بی خیالش بشی از جمله گوشی موبایل من بیچاره
هنوز از پوشک و شیر نگرفتمت. البته وقتی دستشویی از نوع پی پی می کنی خودت میگی ( پ پ ) و میری
سمت دستشویی ولی چه فایده اگه قبلش بگی خوبه. نمی دونم با این عشق و علاقه ای که به شیر داری چه
جوری از شیر بگیرمت. 21 ماه خدا را شکر شیر خوردی و اصلا شیر خشکی نشدی.
تو این ماه همکاری خوبی تو خوردن قطره های آهن و مولتی ویتامینو نداشتی . باید به زور دهنتو باز می کردیم.
پسرم همش دستات تو دهنته . جدیدا پاهاتم هم تو دهنت می کنی . دیگه ناخن برای چیدن نداری. نمی دونم
چه کار کنم . با دکترت که صحبت کردم گفت به خاطر رویش دندونات هست. گفت که اصلا به روت نیاریم و فقط
به یه چیز دیگه سرگرمت کنیم .
وقتی ازت می پرسم مثلا یه چیزی کجاست آن قدر قشنگ می گی (آن جا )--- (این جا )که دلم می خواد بخورمت.
گل پسرم من و بابا به اتفاق شما برای دیدن فیلم زیبای مدرسه موشها به سینما رفتیم. با این دفعه سر جمع
سه بار سینما رفتی. فیلم های قبل که بردیمت یکی رسوایی ده نمکی و دیگری اکباتان بود . البته این بار برای
مدرسه موشها چون بزرگ تر بودی و آهنگ و شعر داشت بیشتر توجه می کردی.
یه تولد و یه عروسی دعوت بودیم که حسابی بهت خوش گذشت و با شنيدن صداي موسيقي خودتو تكون مي
دادي و مي رقصيدي
عاشق جارو زدن هستی. وقتی جارو برقی را روشن می کنم میای دنبالم و می گی مامان جارو ... یعنی بده
من جارو بزنم از دستم می گیری و خودت جارو می زنی.
اصلا حاضر نمیشی اسباب بازیهاتو با دیگران تقسیم کنی مگه اینکه بفهمی که کسی ناراحت شده بلافاصله
اسباب بازیتو تقدیمش می کنی .
فداي مهربونيت برم عزيزمممممم
موقع نماز خوندن کنارم می ایستی و تمام نمازو تقلید می کنی و با تموم شدن نماز من نماز شما هم تموم
میشه . من فدای نماز خوندت برم پسر با ایمان من ...
پسرم این دو بیت تقدیم به تو ......دوست دارم
به تماشا سوگند و به راز گل سرخ
و به پروانه که در عشق فنا می گردد
زندگی زیبا نیست آنچه زیباست تویی
تو که آغاز من و لحظه پایان منی ....
این هم چند تا عکس از این ماهی که گذشت .