پايان 24 ماهگي
سلام پسر نازنينم. عشقم ... نفسم ...
اميدوارم وقتي اين مطالبو مي خوني حالت خوب باشه و خوشحال باشي از اينكه هر ماه خاطراتتو روي كاغذ ميارم .
پسرم تولدت مبارك باشه . عزيزم تو اين ماهي كه تو بزرگ تر شدي كلمات بيشتري رو ياد گرفتي. مثل باته
( باشه ) بسه ، بله ، شير ، مينا ( مبينا ) ، مهسا ، كاله ( خاله ) ، بوس ،آمد ( اومد ) ، بوسكوت ( بيسكويت ) ،
داي ( چاي ) ، للام ( سلام ) ، ماتين ( ماشين ) ، كوچولو ، نكن ، ببا ( بيا )
يعني هر چي كه مي گيم مي توني تكرار كني. در كل جمله سازي مي كني مثلا مي گي مامان عمه آمد ، كاله
دف ( خاله رفت )
سيد عرشياي عزيزم سه شنبه 2 دي روز شهادت امام رضا ( ع) به لطف خدا و عنايات آقا امام رضا (ع) شما رو از
شير گرفتم. باورم نمي شد كه به اين راحتي باشه . فكرش بيشتر منو اذيت مي كرد دو روز اول خيلي سختت بود
ولي خدا را شكر راحت كنار اومدي و شير پاستوريزه را جايگزين شير مامان كرديم.شب ها كه مي خوابي خودت
مي گي مامان شير يخچال . قربون فهم و شعورت برم من
عزيزم تولدت 5 دي ماه بود كه ما تو اون هفته اي كه گذشت يعني از پنج شنبه 27 آذرماه تا جمعه 5 دي ماه تهران
پيش ماماني و بابايي و دايي جون رفتيم. خيلي خوش گذشت ولي الهي بميرم كه از همون اول تو راه اسهال و
استفراغ داشتي و حالت خيلي بد بود. حتي آب كه مي خوردي بر مي گردوندي.
وقتي تهران رسيديم ويرويستو به بابا و من هم دادي و ما هم مريض شديم .
سه روز اول هفته سه تامون حالمون بد بود و ماماني و بابايي و مخصوصا دايي جون با نسخه نوشتن تو دفترچه ها
مون خيلي كمكمون كردن
خيلي بد بود . خدا را شكر كه به خير گذشت.
عزيزم از شاهكارهاي اين ماه اينه كه خودت مثل ما موقع نماز وضو مي گيري و آن قدر بامزه مسح سر و پا مي
كشي كه ديدنيه .
سيد عزيزم باز هم تولدتو تبريك مي گم . منت بر سر تقويم گذاشتي و زمستان را خجالت زده كردي . ماه دي را
سرافراز كردي. عزيزم به اندازه تمام دنيا دوست دارم و سبدي از گلهاي ياس و پونه با يه آسمون ستاره تقديم به تو
خاطر تولد زيبايت .
عرشيا كوچولوي من ،تو وصل بودي به بهشت و من وصل شدم به تو ....بهشت كشيده شد به زير پاهايم ...