پايان 27 ماهگي + نوروز 94 + باي باي پوشك
سلام عزيز دلم .
بهار رسيد و هوا پر شده است از (دوستت دارم هايي ) كه برايت به باد سپرده ام مبادا پنجره ات بسته باشد .
سومين عيد باستاني ات مبارك باشه .
عيد امسال به لطف خدا در خونه بابا جون در كنار بقيه اعضاي خانواده يعني مامان مهناز و دايي محمد جواد
در تهران بوديم . البته خاله نجمه و عمو هادي هم به جمع صميمانه ما پيوستند. . لحظه سال تحويل بيدار بودي و
تو بغل من به قرآن نگاه مي كردي. خيلي خوش گذشت.خدا را شكر ....
روز شهادت حضرت زهرا (س ) همگي يه سفر معنوي به قم داشتيم و به حرم حضرت معصومه و مسجد جمكران
رفتيم. چون شب چهارشنبه بود خيلي شلوغ بود.
اين هم سفره هفت سين .....
.
سبزه خوشگل سفره ما ....
پسر نازنينم آن قدر شيرين زبون شدي كه نمي تونم همه جملاتتو برات به يادگار بنويسم.
چند تا از جملات زيبايت :
وقتي مي برمت دستشويي و مي خواهم بعد از شستنت كف آن جا را بشورم مي گي ( مامان آب بازي نكن )
وقتي مي بيني ما نماز مي خونيم وضو مي گيري و سجاده پهن مي كني و مي گي ( مامان من هم مي خوام
اله كنم ... ) دهن مبارك را تكون مي دي و بلند مي گي ( اله اكبر ) و بعدش هم مثلا ذكر مي گي .
وقتي پول مي بيني مي گي ( مامان پول بده تا بدم به آقا به به بخرم )
وقتي موبابل دستم مي بيني ازم مي گيري و مي گي ( مامان موبايلتو بده )
وقتي بغلت مي كنم و مي خواي پايين بياي مي گي ( مامان ولش كن ...) به جاي اينكه بگي ولم كن اينجا رو
اشتباه مي گي عزيزم. البته خدا راشكر همان طور كه تو پست قبلي نوشتم اكثر فعل ها را درست بيان مي
كني گل پسرم .
شب ها وقتي مي خواي بخوابي دستتو ميندازي تو گردنم و مي بوسيم و مي گي ( مامان دوست دارم ) ( بيا
تو رختخواب من بخواب ) ( مامان تو هم پويا ببين )
تو این عکس هم با حمید رضا ( پسر عمه فاطمه ) فوتبال دستی بازي می کنی .
عزیزم تو خودت گلی به گلهای خونه مامان جون چه کار داری ؟ ..
متاسفانه هر ساعت شبكه پويا به لطف خودخواهي شما روشنه ...حتي اگه تلويزيون هم نگاه نكني ...
وقتي از خريد به خونه ميام دوست داري دست پر باشم و حتما چيزي برات خريده باشم. من هم كه خيلي
مهربون تو راه برگشت از اداره برات كلي خوراكي ( بستني ، شير پاستوريزه ، چوب شور ، بيسكوئيت كلوچه ،
آب ميوه و ... ) مي خرم. پسرم بيشتر بچه ها تو سن تو پاستيل و ژله دوست دارند ولي تو به هيچ كدوم از اينا
علاقه نشون نمي دي.
شيريني زندگي ما ، خدا را شكر با پوشك باي باي كرديم .البته مرحله سختي بود .
پيشرفت كار خوب بود براي پسركي چون تو كه بايد به زور دستشويي مي برديمت . براي اينكه ترغيب بشي
كه تو سرويس بهداشتي رو لگن دستشويي كني از عمليات جيغ ، سوت ، هورا و دست و كف استفاده كردم.
روي نجس و پاكي حساس نبودم چون در نهايت بايد كل فرشها را شست. با شما هم برخورد بدي نكرديم.
البته وقتي بيرون مي ريم مثلا خونه دوست و يا آشنايي از ترسم شما را پوشك مي كنم ولي شما پسر ناز
مامان هيچ كاري تو پوشك نمي كني و باز خودت آلارم دستشويي رفتن مي دي. آفرين فسقلي مامان
این هم کادوی دایی جون که یه ماشین باحاله که چرخاش و تمام اجزاش از هم جدا می شه و شما باید با دریل
و آچار و پیچ گوشتی اجزاشو به هم وصل کنی.
دست شما درد نکنه داداش عزیزم . البته مامان جون ، بابا جون و خاله نجمه هم به شما عیدی پول دادن. ممنون
ازهمشون .
این هم یه عکس تو جنگل لویزان که خیلی هوا سرد بود .
در راه برگشت به شيراز سري به اراك زديم و يك شب را در منزل دوست بابا مانديم. واقعا خانواده 4 نفره آنها
مهمان نواز بودن و سنگ تمام گذاشته بودن . دستشون درد نكنه .
این هم آقا علی و آقا نوید دو تا پسرای دوست بابایی
سيد كوچولوي من : 27 ماهگي شما در حالي تموم شد كه پرشسهاي شما به اوج رسيده . اين چيه ها هر
روز هست و يا اين كيه ....
عرشياي خوشگلم دوست دارم
دوست دارم هديه ايست كه هر قلبي فهم گرفتنش را ندارد . قيمتي دارد كه هر كس توان
پرداختنش را ندارد .
جمله ي كوتاهيست كه هر كس لياقت شنيدنش را ندارد .... بي شك تو هميشه لايق اين هديه
كوچك من هستي