پایان 28 ماهگی
سلام سید عزیزتر از جانم ....محبوب دلبندم ...
الان که مشغول نوشتن هستم لحظه نورانی اذان مغرب است. امیدوارم که خداوند تن سالم به شما و همه
بچه های دیگه بده .
باز هم عذرخواهی بابت تاخیر. این دفعه تقصیر رییس جمهور شد که اول سال تصمیم گرفت بیاد شهرمون و تو
اداره هزار تا کار برای ما تراشیده بشه . پسر عزیزم تو این مدت خیلی اذیت شدی . از صبح ساعت 7/30 تا 20/30
سر کار بودم. روزهای سخت و طاقت فرسایی بود. خدا را شکر تمام شد و الان آزاد آزادم ...
فرشته زمینی من تو این ماه چند جمله پشت هم می گی. بعضی از جملاتتو آن قدر بامزه میگی که کلی می
خندیم. اشکال هندسی از جمله بیضی ، مثلث ، مربع و مستطیل و فلش را به خوبی بلدی.
رنگ های سبز ، بنقش ، قرمز ، صورتی ، آبی و خاکستری ، سياه و زرد را بلدی ... بدون کوچکترین اشتباهی .
آفرین عشق من ....
عزيزم تقريبا اسم بيشتر حيوانات و پرندگان رو هم ياد گرفتي مثل زرافه، موش ، ببر ، شير ، گربه ، قناري ، مار ،
طوطي ، گوسفند ،سوسمار ، ماهي ، نهنگ ، كانگورو ، عقاب ، گاو و .....
تا لپ تاپ دست مي گيريم بدو بدو مياي به سمت لپ تاپ و مي گي مامان برام شير جنگل مي ذاري ... يعني
دوست داري تو اسم حيواناتو بگي و ما تصويرشو تو گوگل برات بياريم.
علاقه زيادي به كتاب خوندن داري. تو هر فرصتي كتاباتو بياري و ما برات بخونيم. البته نمي دونم چرا دوست داري
يه داستان را چند بار بشنوي .
بيشتر از همه به آب علاقه نشون مي دي. مدام من و بابا را از سر جامون بلند مي كني تا برات آب بياريم.
بعضی مواقع گوشی موبایل من یا بابا را برمیداری و می گی مامان به من نگاه کن تا عکس بگیرم . قربون
استعدادت برم که ماشالله تو همه زمینه ها استعداد داری.
از همه مهم تر برای دستشویی رفتن شما هیچ مشکلی ندارم. خودت آن قدر آقا و فهمیده شدی که وقتی
دستشویی داری به من می گی . فقط هم تاكيد مي كني كه مامان منو دستشويي ببره
عزیزم خیلی دوست داری که خودت تمام کارهاتو انجام بدی. به تنهایی کفشاتو بیرون میاری یا لباس می پوشی.
پسرم هنوز مفهوم زمان را نمی فهمی . هر بار می گی بریم پارک می گم اول بخوابیم بعد بریم. ولی شما اصلا
متوجه نمی شی .
عرشیا جان هر وقت از شما می پرسم مامان بابا را چه قدر دوست داری می گی هر دوتاتونو خیلی زیاد دوست
دارم.
قربون نگاه نافذت بشم ....
به جز یک ماهی که مجبور بودیم دیگه مهدکودک نرفتی. دارم کم کم با فضای مهدکودک آشنات می کنم.
7 تا شعر را کامل بلدی بخونی . البته برای بعضی از شعرها من یه تیکه هاشو می گم و بقیه هاشو شما
می گی . مثل این شعر که خیلی دوستش داری.
باد اومد و هلم داد
امروز میون کوچه
از توی دستم افتاد روی زمین کلوچه
گفتم ببین بد اخلاق
کاری باهات ندارم
اگه بازم هل بدی میام میگم به بابات
گل نازنینم کلی به پارک بادی علاقه داری . خودت می گی مامان بریم پارک بادی که بپرم بالا بپرم پایین
بیشتر عصرها برای دوچرخه سواری با بابا به پایین بلوک می ری تا حوصله ات سر نره .
عرشیا گلی ، دوست دارم تمام ثانیه هامو با تو بگذرونم. آن قدر دوست دارم که تمام زندگی من شدی. انشاله
خدا این تجربه شیرینو نصیب همه کسانی که آرزوی داشتن فرزند دارن بکنه . الهی آمین ....
در پایان یه سری از عکسای پسر عزیزمو برای این ماه می ذارم .
وای اینجا را نمی تونم توضیح ندم. هر وقت بهت می گم عرشیا می خوام عکس بگیرم نگاه کن یه ژستی برای
خودت میای . قربون ادا و نازت برم من .....
این جا تو ایام عیده که در راه برگشت از تهران سری هم به خونه دوست بابا در اراک زدیم و این دو تا آقا پسر گل
نوید و علی هستن
این دو عکس هم مربوط به هایپر استار اصفهانه ....
عزیزم عاشق تفنگ بازی هستی. این تفنگ لیزری هم دایی جونت برات هدیه آورده که از همه اسباب بازیهات
بیشتر به اون علاقه داری
این عکس های بالا مربوط می شه به 13 به در ما ....
این دو نفر هم نیایش خانم و حمیدرضا خان هستند که می شن دختر عمه و پسر عمه عرشیا جون
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش