روزمرگي هاي عرشيا و پارسا

پسران محبوب و عزيزم سلام

امروز 26 دي ماه 1396 هس و من نزديك دو ماهه كه بعد از يك سال و 7 ماه دوباره مشغول به كار شدم.

سيد پارساي عزيزم ، اين روزها ماشالله بزرگ تر و شيرين تر شدي و با كارهاي بامزه  و تقليد رفتارهاي ما دلبري مي كني..

خودت دوست داري كه غذا يا آب بخوري ( حس استقلال )

اگه غذا يا خوراكي به عرشيا بدم بلافاصله ميايي جلو و مي خواي تو هم مزه كني

اگه عرشيا جونو بوس كنم يا بغل كنم بدو بدو به سمت من ميايي و لپتو مياري تا بوست كنم

خدا رو شكر خوب غذا مي خوري

همه چيز رو در حد عالي متوجه ميشي ولي خوب حرف نمي زني

به عرشيا ميگي ( ا )

( آب و مامان و نه و من و رفت ) رو خوب تلفظ مي كني . خيلي بده بيشتر حرف بزن عزيزم

عرشياي عزيزم شما هم ماشالله براي خودت آقا و فهميده شدي. چند وقت پيش برات تولد با تم پادشاه و تاج گرفتم. دو تا خاله هاي من و خانواده

خودم و اطلس سادات دعوت بودن . خيلي خوش گذشت. تو هم روزشماري براي روز تولد داشتي . به سلامتي و دل خوش شمع 5 سالگيتو فوت

كردي و وارد 6 سالگي شدي. خدا عمر طولاني به همه ما عطا كنه

عرشيا جان ، بعد از خسته شدن از ديدن كارتون ، با پارسا بازي مي كني . ديشب هر دوتاتون ، تفنگ دست گرفته بوديد و با هم بازي مي كرديد و چه

قدر مي خنديديد

هفته پيش به مدت يك هفته به شيراز سفر كرديم موقع برگشت خيلي ناراحت بودي و دوست داشتي بيشتر بمونيم . با حميدرضا و محمد و نيايش و

مبينا و مهسا كلي بازي كردي.

هر وقت پارسا به اسباب بازي كه تو داري باهاش بازي مي كني دست مي زنه خيلي ناراحت ميشي و باهاش دعوا مي كني

خيلي وقتا هم هر دو همديگر رو بغل مي كنيد و بوس مي كنيد

متاسفانه عرشياي عزيزم ،علاقه زيادي به ديدن تلويزيون ( شبكه پويا ) و سريال و فيلم هاي تلويزيون داري. چشمات ضعيف شده .

 اصلا حرف گوش نمي دي

اين روزا سريال ليسانسه ها رو پخش مي كنه كه تو خيلي دوس داري. وقتي ما با ديدن سريال مي خنديم پارسا هم با تقليد از كارهاي ما مي خنده

مامان فداي صورت ماه هر دوتون بشه

مهدكودك نميري. انشاله سال آينده پيش دبستاني بايد بري .

خدايا شكرت . خدايا تو رو به خاطر تمام داشته ها و نداشته ها سپاس مي گم.