سید عرشیا سید عرشیا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
سید پارساسید پارسا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

سید عرشیا و سید پارسای من

روزهاي سخت پسرم

1392/7/8 23:54
نویسنده : مامان مریم
753 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر عزيزممممم

روز پنج شنبه 14/6/91 همراه بابا و ماماني ( مامان خودم ) و خاله نجي ( خواهرم ) تو را براي ختنه پيش

دكتر گشتاسبي برديم .

خيلي دوست داشتم زودتر از اين ختنه ميشدي ولي بابا قبول نمي كرد مي گفت كه الان زوده . البته

ناگفته نمونه كه به همراه بابا پيش دو تا از بهترين دكترها رفتيم و اونا مي گفتن بالاي دو سال بهتره . بابا

هم اين طرف قضيه را گرفته بود و مي گفت كه هر چي پزشكش بگه.

من مي ترسيدم كه اگر دير بشه ممكنه خاطره آن روز تو ذهنت بمونه و اين خيلي بد بود. خدا را شكر با

اومدن مامانم به خونه تصميم جدي شد و بابا هم راضي كرديم . چشمک

ساعت 10 صبح به سمت مطب رفتيم . بميرم تو كه نمي دونستي چه بلايي مي خوان سرت بيارن

خيلي شاد و شنگول بودي. بابا وسايل ختنه را از داروخانه گرفت و تو و بابا و ماماني وارد اتاق شديد

ابتدا به تو آمپول بي حسي زدن يكم گريه كرده بودي ولي بعدش آروم شدي. من كه اصلا تاب ديدن

اون صحنه را نداشتم تو اتاق انتظار پيش خاله جونت نشسته بودم و همچنان اشكي مي ريختم كه همه

به من نگاه مي كردن . اصلا نمي تونستم خودمو كنترل كنم.تازه گوشمامو گرفته بودم كه صداي گريتو

نشنوم. عزيز دلم بابا با چند تا عروسك سعي مي كرد كه تو را سرگرم كنه و ماماني پاهاتو گرفته بود

عرشياي عزيزتر از جانم بعد از 15 دقيقه تو را گذاشتن تو بغلم. الهي فدات بشم اون قدر گريه مي كردي

كه الان كه يادم مياد بغض مي كنم. يكم شير مي خوردي و بعدش سرتو بالا مي آوردي و دهنمو مك

مي زدي. niniweblog.com

این هم یه عکس از روز یعد از ختنه که تو خواب بودی عزیزم

 

دو روز پشت سر هم ناله مي كردي . الان 5 روز از ختنه مي گذره و خدا را شكر همه چيز خوبه . امروز

به دستور دكتر مي تونيم تو را حمام كنيم.

الهي قربونت برم عزيز دلم ، جيگرم ،نفسم اين يه كار بزرگ بود كه الحمداله به پايان رسيد و در آخر از

همه به خصوص مامان عزيزم كه زحمت كشيد و براي اين كار چند روزي را مهمون گرم خونه ما بود تشكر

مي كنم. مامان جونم ممنوم قلبقلبقلب

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

عکس فرش
18 شهریور 92 11:36
سلام...
خدا بهتون ببخشه...
به وبلاگ منم سر بزنید...
حتما لذت میبرید...


مرسي .حتما
مامان مبينا
18 شهریور 92 13:27
سلام عزيزم مباركه-راه رفتني رو بايد رفت-هرچند سخت-
مامان مبينا
18 شهریور 92 13:34
عزيزم من الان دارم باگوشي برات كامنت ميزارم-اميدوارم ثبت شه-جدا متاثر شدم از خوندن حرفات-واقعا بچه آدم چيزيش باشه زندگي زهره-خداروشكرالان خوبه


ممنونم عزیزممممم

مامان مبينا
18 شهریور 92 13:43
مامان جون چطور عكس پست ثابت رو نديدي؟


دوباره میام تا ببینم

کیانا
18 شهریور 92 16:05
ای جانم کوچولوی ناز . لطفا عکسای جدیدش رو هم بذارید


باشه عزیزم
مامان حنانه زهرا
18 شهریور 92 18:55
مبارک باشه عزیزم.
قربونش برم اذیت شد اما مامانی راحت شدخوب کردین زود بردین


ممنونم
مامان رايان
19 شهریور 92 0:00
الههههههههههييييي عزيزم مبارك باشه


ممنونم
مامان مبينا
19 شهریور 92 12:10
دوستم خوشحالم حرفام برات رسيد . ايشالا خدا هزار سال با هم خوش باشين


ممنونم مامان مبینا جون . شما به ما لطف دارین
مامان زری
20 شهریور 92 1:15
بادا بادا مبارک بادا انشاالله مبارک بادا
پسرمون مرد بود مرد تر تر شده
مریم جون ممنون که به ما سر زدین،خوشحال میشم با هم دوست بشیم پس بدو لینکم کن


ممنونم عزيزم. شما با افتخار لينك شدي

ازاده
20 شهریور 92 18:53
خاله جون مرد شدنت مبارک عزیزم


ممنونم خاله جون
کیانا
21 شهریور 92 17:46
عزیزم قربون اون چشمای خوشگلت برم هزار ماشاالله این عکسش چقدر مثل بقیه عکساش نازه حیف که وضوحش یه کم پایینه. ازقول من چند تا بوسه شیرین ازش بگیرید.


ممنونم عزیزم که به عرشیا جون لطف داری
مامان محمدامین
21 شهریور 92 18:48
مبارک باشه مرد شدنت عزیز دلم...
حق داری منم اون روز با گریه ی محمدامین خیلی گریه کردم ولی در عوض دیگه راحت شدین...
راستی 8 ماهگیت با تاخیر مبارک عشقم...


ممنونم عزیزم

مامان دانیال
23 شهریور 92 13:42
سلام مریم جونم خوبی؟
ببخشید اینقدر دیر سر زدم درگیر اسباب کشی بودیم
الهی قربون عرشیا جونم برم ماشالا هزار ماشالا آقا شده عشق خاله ختنه کردنشم مبارک قربون چشمای نازت برم 9ماهگیتم مبارک مریم جون بجای من بوسه بارونش کن خدا حفظش کنه اسفند یادت نره هااااااا


سلام عزیزم . مرسی خوبم. ممنون که به ما سر زدی گلم

خاله حدیثه
23 شهریور 92 14:37
سلام گلم ممنون که به وبم سر زدی .
راسی عرشیای عزیزم بزرگ شدن و صد البته مرد شدنت رو تبریک می گم ..


ممنون خاله جون
♥ نیم وجبی ♥
23 شهریور 92 15:20
عزییییزم مرد شدنت مبارکه
واقعا سخته خیلی
راستی ما آپیم


ممنونممم. حتما سر می زنم
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
23 شهریور 92 23:32
مبارک باشه خالـــــــــــــــــه
خدارو سکر ک گذشت... خیلی اذیت شدی نفسم ولی دیگه تموم شد
مامانی ای کاش زودتر اینکار رو میکردید ک نینی متوجه نشه. ولی خداروشکر دیگه تمومه و مرد شدی! بووووووووووووس



منونم عزيزم.
Mohammad
24 شهریور 92 12:48
چقدر نازه هزارتا بووووووس


مرسي داداش گلم
مامان بردیا
25 شهریور 92 0:08
آخیییییییی..عزیزم مرد شده دیگه.مبارک باشه ایشالا به سلامتی


ممنونم عزيزم
مامان ایلیا
25 شهریور 92 0:24
سلام مامان عرشیا جون.
مرد شدن گل پسرخوشگلت میارک.
شرمنده یه مشکلی برای لب تابم پیش اومده بود نشد زودتر بیام پیشتون.
عرشیا جونم ماشالله خیلی نازتر و خوشگل تر شده


سلام عزيزم. ممنونم كه به ما سر زدي.
مامان ایلیا
25 شهریور 92 0:24
سلام مامان عرشیا جون. مرد شدن گل پسرخوشگلت میارک. شرمنده یه مشکلی برای لب تابم پیش اومده بود نشد زودتر بیام پیشتون. عرشیا جونم ماشالله خیلی نازتر و خوشگل تر شده
مامان کیاراد
25 شهریور 92 8:29
خوشحالم این مورد سخت واسه ما مامانها را به خوبی پشت سر گذاشتید....


ممنونم عزيزم
مامان فرحان
25 شهریور 92 17:12
با همه ی سختی هاش ولی مبارک باشه آقا عرشیا ی گل


ممنون مامانی
مامان ستیا نفس
29 شهریور 92 11:12
ای جووووووونمعزیزم مبالکه مامانی من که اصلا دلش رو ندارمچی کشیدی مامانی،خدارو شکر که الان همه چی روبه راهه