پایان 14 ماهگی
سلام عسل مامان
امروز 5 اسفندماه 1392 است و 14 ماهگی را به لطف خدا به اتمام رسوندی.عزیزم تو این مدت آن قدر
مشغله کاری داشتم که فرصت نمیشد برات بنویسم.
عرشیای نازم کماکان ٧ تا دندون داری و هنوز دندون های جدید تشریف فرما نشدند ولی تو این عکس
پایین دستاتو تو دهنت می کنی مشخصه میخواد یک مروارید دیگه بیرون بیاد.
چند تا از کارهایی که انجام میدی را می نویسم تا برات به یادگار بمونه .
خودت دوست داری با دستای کوچولوت غذا را تو دهنت بذاری. ما هم به این نتیجه رسیدیم وقتی میخوایم
غذا بخوریم یک ظرف غذا جلوت بذاریم تا خودت برداری. قربون شعور پسرم برم . آن قدر لذت می بری که
می تونی همزمان با ما غذا بخوری که از تو چهره ات مشخصه ....
نازی کردنو یاد گرفتی.وقت می گم عرشیا مامان را نازی کن دستاتو روی صورتم می ذاری و آرام نوازش
می کنی.
عزیزم پدرت ، بهمن ماه مثل ماه قبل ماموریتی به جنوب کشور داشت و من و شما باز هم تنها شدیم.
برای اینکه حوصله ات سر نره دو روز 5 شنبه و جمعه تو را به پارک مجتمع برای تاب بازی بردم. البته هوا
کمی سرد بود.
چند وقته که یاد گرفتی کشوهای میز آرایش را می کشی و هر چی توشه را می ریزی بیرون. بنابراین
بنده مجبورم داخل کشوها را هر چند روز خونه تکونی کنم و همه چیزو مرتب بچینم سر جاش.
هر موقع میرم گازو روشن کنم تا غذا درست کنم فورا خودتو به گاز می رسونی و آویزونش می شی و
زیر غذا را خاموش می کنی .
هر وقت من و تو تنها هستیم هر جا میرم دنبالم میای . هیچ کاری نمی تونم با وجود تو انجام بدم.
یه مدت هست که می تونی چند ثانیه روی پاهای کوچولوت بایستی البته خودت نمی تونی از روی زمین
به تنهایی بلند بشی و بایستی.
خودت لباساتو می خوای بکنی تنت عزیزم ؟؟
ماشالله چه قدر بانمکی.
هر وقت مهمون داشته باشیم یاد گرفت ی به محض ورود آنها دست بدی و موقع خداحافظی بای بای
کنی.
زیر میز ناهارخوری میری و دوست داری که باهات دالی موشه کنیم .
اینجا هم داری با کنترل کانال عوض می کنی عزیزممممممم
وقتی آهنگ میشنوی پاهاتو تکون می دی و نانای می کنی
تو این عکس هم این جوری نگاه تلویزیون می کنی
مثل پدرت عاشق تخمه هستی. وقتی دست پدرت تخمه می بینی فوری میری به سمتش
و اشاره می کنی که به من هم تخمه بده.
آن قدر آب خوردنو دوست داری که من باید از تو یاد بگیرم آب بخورم . وقتی تشنه میشی خودت میری به
سمت یخچال و می گی آب . وقتی هم بهت آب می دیم ول کن نیستی پشت سر هم آب میخوای.
وقتی هم شیر بخوای خودت به سمتم میای و اشاره می کنی به شیر.
عمرم ؛ موقعی که خوابت میاد فقط به سمت من میای و می دونی که از پدرت کاری ساخته نیست . الان
هم مثل ماههای قبل در حال شیرخوردن میخوابی .
از بین اسباب بازیهات بیشتر از همه علاقه به ماشین و دوچرخه داری. مخصوصا ماشین و دوچرخه ایی
که دایی محمد برات خریده .قربون هردوتون برم که خیلی دوستتون دارم.
عرشیای گلم وقتی سوار ماشین میشیم روی صندلی مخصوص ماشین نمی شینی و گریه می کنی که
تو بغلم باشی وقتی هم که بغلت می کنم آن قدر شیطنت می کنی که آرزو می کنم ای کاش خواب می
رفتی. چون یه لحظه آروم نمی شینی .
چند تا عکس از نحوه خوابیدت عزیزم
عکسای آلبوم را خیلی دوست داری مخصوصا عکسای من و پدرت
وقتی صدای آبو از حموم می شنوی میری پشت در می شینی و آن قدر در می زنی تا در را برات باز کنن.
پسر چشم زیبای من ، فدای تمام شیطنت هات برم
پسرم من نوشته های این پست را با این جمله به اتمام میرسانم که خداوند قلب مادر را از عشق قالب
کرد . پس بدان من عاشقت هستم