سید عرشیا سید عرشیا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
سید پارساسید پارسا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

سید عرشیا و سید پارسای من

پايان 15 ماهگي

1393/1/19 1:20
نویسنده : مامان مریم
1,292 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  پسر عزيزم. دومين عيد نوروزيت مبارك باشه

15 ماهگيت هم به خوشي ، به عافيت ، به عاقبت به خيري مباركت باشه

اول بايد عذرخواهي كنم كه دير مطالب وبلاگتو آپ كردم. هم اينترنت نداشتيم هم اينكه  تو ايام عيد

سرمون خيلي شلوغ بود.

عرشياي من، عيد امسال ،ميزبان جمع صميمي خانواده ام ( مامان ، بابا ، برادرم ) بوديم . زمان سال

تحويل ساعت  20و 27 دقيقه شب بود . خيلي تلاش كرديم كه زمان تحويل سال بيدار باشي ..

خدا را شكر يه چند تايي عكس هم گرفتيم.

 

 

 

 

سفره هفت سين را به خاطر شما نتونستيم روي زمين بندازيم ولي روي ميز هم خوب بود .

دوم فروردين ، تولد دختر عمو ملينا بود  و خيلي خوش گذشت .

 

 

این هم چند تا عکس از روز تولد ملینا خانوم

 

 

 

عرشیا جون تو دید و بازدیدها هم به خوبی با بچه های فامیل بازی می کردی

 

 

این عکس هم از سفره هفت سین خونه دوست بابا از شما پسر نازم گرفتم

 

 

پسرم اين روزها خيلي خيلي دلبر شدي. وقتي بهت مي گم مامانو بوس كن دهنتو ميذاري روي صورتم

و با دهن باز بوسم مي كني . قربون لباي قشنگ برم كه وقتي منو بوس مي كني انگار تمام دنيا را به

من مي دن.

همچنان ماههاي پيش به دوچرخه  كوچولوت علاقه نشون مي دي  و حتي شده كه  در محوطه  بلوك  با

همراهي بابا دوچرخه سواري مي كني .

هر وقت زمين مي خوري يا صدمه مي بيني به آن چيزي كه به تو صدمه وارد كرده مي زني و مي گي

اه  اه  ....خيلي بامزه اين كارو مي كني

وقتي  يه چيز آشنا  تو تلويزيون مي بيني با عجله مي ري جلوي تلويزيون و كلي ذوق مي كني و مي

خواي بگي كه من هم اينو مي شناسم. قربون ذوقت بشم من ...

50 تا فلش كارت را جدا كردم و كلماتشو هر روز باهات كار مي كنم. تقريبا همه اونها را ياد گرفتي.

تا مي گم عرشيا جون هاپو كدومه عكس هاپو را برام مياري و مي گي هاپ هاپ 

وقتي  قربون  صدقه ات مي رم و برات شعر مي خونم سرتو تكون مي دي و همزمان دست مي زني.

وقتی بابا می خواد بره بیرون همش گریه می کنی و می خوای باهاش بیرون بری . هم بابا را دوست

داری و هم حوصله ات سر رفته . من باید تو را با یه چیز اون هم تو اتاق سرگرم کنم تا بابا بتونه بره.

جدیدا عاشق خوردن دوغ شدی. خیلی خیلی دوست داری. نوش جونت.

از 15 اسفند ماه متوجه شديم كه خودت ميتوني تنهايي بايستي و چند تا قدم  بري . مثلا 10 قدم . اون

قدر اون لحظه كه پدرت منو صدا كرد و قدم هاي تو را به من نشون داد شيرين بود كه قابل وصف

نيست . خيلي ما را خوشحال كردي. عزيزم  خيلي دوست داشتم كه برات جشن قدم بگيرم ولي

متاسفانه نشد . دلبندم انشاله هميشه تو زندگيت در راه راست قدم برداري.

 

 

برايت روياهايي آرزو مي كنم تمام نشدني ......

 

 

پسندها (1)

نظرات (3)

کیانا
18 فروردین 93 18:32
سلام عشق کوچولوی من عیدت مبارک.انشاءالله 120 ساله بشی زیر سایه پدر و مادر مهربونت. پس عکسات کو؟ سلام عزیزم .عید شما هم مبارک باشه.
مامان مانی جون
21 فروردین 93 17:12
وای جیگری بخورمت ماشالا
مامان حنانه زهرا
22 فروردین 93 21:50
سلام مریم جون.سالنو مبارک.امیدوارم سال خوش وپرباری داشته باشین. عیدتوام مبارک عرشیای خوشگلم ممنونم مامان حنانه زهرا جون