پايان 20ماهگي
سلام گل زيباي من .... عرشياي عزيزم
زمان به سرعت مي گذره و تو در حال قد كشيدن هستي.هر چي از شيرين زبونيت بگم كم گفتم.
ماشالله هر چي بگيم زود تكرار ميكني درسته يكم غلط ميگي ولي خيلي بامزه ميگي .
كلمات جديدي كه تو اين ماه ياد گرفتي و مي گي :
د ....... دست
پا ......پا
اووتاد.....افتادم
پپ.......پي پي
ق.......قطع
پم پم .....پمپرز
دف .....رفت
الو ، چنگال ، مو ، خودكار ، اين جا ، اون جا ....
خيلي خوب بوس مي كني و وقتي ميخواي تاييد كني سر تكون مي دي.وقتي هم ميخواي بگي بيا با اشاره همزمان دست و سر منظورتو مي رسوني
وقتي غذا نمي خوري بابا مجبوره يه جوري تو را بخندونه تا من غذا دهنت بكنم يا موقع پيام بازرگاني كه حواست نيست لقمه را ميچپونم تو دهنت
نمي دوني وقتي غذا مي خوري غرق شادي مي شم .
ديگه مثل ماههاي قبل علاقه اي به حمام رفتن نداري و وقتي مي گيم عرشيا مياي حموم مي گي نه نه و فرار مي كني .با وجود اينكه بابا از ماموريت ، استخر بادي با 100 تادونه توپ خريد ولي باز علاقه نداري .قبلا هر كس كه حمام بود و تو صداي آبو مي شنيدي آن قدر در مي زدي تا باهاش بري حمام.
قند عسل مامان ....نمي دونم چرا وقتي بيداري نمي ذاري ما به كار و زندگيمون برسيم. همش به ما مي چسبي . واقعا جرات روشن كردن لپ تاپ رو نداريم. جرات خوندن كتاب را كه اصلا . کانال تلویزیون هم که در اختیار شماست. ديگه جديدا جرات نگاه كردن به گوشيم هم ندارم. تا گوشيمو مي بيني اول قفلشو باز مي كني بعدش ميري سراغ گالري تصاوير و كليپ هاو فيلم هاي گوشيمو با علاقه نگاه مي كني و دست مي زني. جديدا شماره مامانم رو مي گيري و مي بينم كه داري با تلفنم با مامانم صحبت مي كني و همه چيزو گزارش مي دي .به به .... هندون .....مامان مامان.... بابا .....د در...پا و كلماتي كه بلدي را تكرار مي كني . قربون صداي دلنشينت برم . عاشقت هستم
تو جمع كردن و پهن كردن سفره تا جايي كه بتوني به من كمك مي كني
به تنهايي غذاتو مي خوري و قاشق چنگال دست مي گيري. حس خوبي بهت دست مي ده
وقتي چيزي ازم بخواي و بهت بدم خيلي واضح ميگي ممنون .
هر چي رو خراب مي كني و يا فكر مي كني خراب كردي با آهنگ خاصي مي گي مامان مامان اوه اوه بعدش هم كه ازت مي پرسم كي اين كارو كرده مي گي بابا
تو اين عكس هم با سگ خانم همسايه دوست شدي و دنبالش مي دويي
عاشق آشپزي كردن هستي.مياي آشپزخونه و ميگي مامان ظرف بعدش هم چند تا قابلمه و قاشق چنگال ازم مي گيري و با خودت ميبري تو هال جلوي تلويزيون و مي خواي به اصطلاح به به درست كني. بعدش درخواست آب مي كني .وقتی كه خوردي از ته مانده آبت تو قابلمه ها مي ريزي و با قاشق هم مي زني.
تو غذاها عاشق ماكاروني ،جوجه و تو تنقلات عاشق پفيلا و چوب شور و تو ميوه ها عاشق هندونه هستي.
فقط نون بستني را دوست داري . اين هم نحوه بستني خوردن شما
واي امان از شير آبي كه ببيني ديگه ول كن نيستي. وقتي مي خوام دستشويي ببرمت عزا مي گيرم كه ديگه نمياي . كلك و حقه هم فايده اي نداره چون فقط دوست داري شير آبو از من بگيري و همه دستشويي رو آب پاشي كني . خيلي بده . نمي دونم چه كار كنم . بعضي مواقع به زور از دستشويي بيرون ميارمت
تبليغات تلويزيون را دوست داري و از هر جاي خونه باشي خودتو به تبليغات مي رسوني و اگر مثل آق بانو شاد باشه كه يه قري هم تو كمر مي دي و دست مي زني
قبلا كه كتاب مي خوندم خيلي بي حوصله بودي و بيشتر دوست داشتي خودت ورق بزني اما حالا مي شيني و ميزاري هر صفحه را كامل واست بخونم به آخرش هم كه مي رسم بر ميگردي و دوباره چيزهايي كه يادت دادمو تكرار مي كني.
چند تا عكس ديگه به سفارش دوستاني كه عكس مي خواستند ...
عرشياي عزيزتر از هر كس برايم .... بخند اي عشقم اي اميد فردايم
كه من خنديدنت را دوست دارم