سید عرشیا سید عرشیا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
سید پارساسید پارسا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

سید عرشیا و سید پارسای من

پایان 35 ماهگی

سلام بر پسر عزیزتر از جانم .     عرشیای نازنینم به لطف خدا هر روز بزرگ تر و عاقل تر میشی . هر روز دوست داری که ما باهات بازی کنیم  و اگر این کارو رو نکنیم میشینی یه گوشه و با صدای غمگین می گی من با کی بازی کنم ؟  عزیزکم علاقه زیادی به  قایم موشک یازی داری.  دوست داری بری زیر پتو و بگی منو پیدا کن.  مثل ماههای پیش خوب غذا نمی خوری . دوست داری کمک من ظرف بشوری . هر وقت می رم آشپزخونه میایی و می گی مامان صندلی بذار من هم  کمکت کنم .  مدام بوسه های پر از عشقتو نثارم می کنی . مامان فدای صورت زیبات بشه .  روز یلدا تو مهدکودک جشن گرفتن و شب یلدا به همراه خا...
18 دی 1394

پايان 34 ماهگي + سفرنامه تهران در ايام محرم 94

سلام عرشياي ناز نازي من         پسرم عذرخواهي مي كنم از اينكه به موقع نتونستم مطلب جديد بذارم.  ماهي كه گذشت با سفر سه نفره ما به شهر تهران در ايام عزاداري امام حسين سپري شد. تقريبا هر شب با مامان جون و بابا جون به مراسم عزاداري مي رفتيم. تو هم كه عاشق بابا جون بودي و از كنارش جنب نمي خوردي. همبازي خوبي تو خونه براي خودت پيدا كرده بودي. بابا جون هم اين دفعه زحمت  كشيد دو دوست لباس مشكي ، زنجير و يه عدد طبل كوچولو برات خريداري كرد . دستش درد نكنه. هوا خيلي سرد بود و بعضي شب ها بارندگي بود.          تو اين سفر ...
17 آبان 1394

پایان 33 ماهگی + عید قربان

سلام گل زیبای من              عیدت مبارک باشه. این ماه بابا یه سفر به تهران داشت ولی من و شما به دلیل اینکه تو اداره کاری به من  سپرده بودن نمی تونستیم بابا را همراهی کنیم. خدا را شکر روزهای دو نفره ما سپری شد و من هر روز تو را به  پارک بادی که خیلی دوست داشتی می بردم.  بعدش هم با سفر پدر ، مادر ، خواهر و برادر نازنینم به شیراز در عید قربان خاطره خوبی برامون رقم خورد.  ولی خبر کشته شدن  تعداد زیادی حجاج در رمی جمرات ( مکه ) این عید را به عزا تبدیل کرد. خیلی متاسف شدم ضمن اینکه یکی از  دوستان پدرم جز مفقودین هست . این رو...
7 مهر 1394

پایان 32 ماهگی + سفرنامه یاسوج + رفتن به مهدکودک

سلام پسر دوست داشتنی من ...       5 ام شهریور 32 ماهگیت تموم شد و به لطف خدا وارد 33 ماهگی شدی. عزیزم بعضی وقت ها حرف هایی می زنی که به من یادآوری می کنی که بزرگ شدی و خیلی چیزها رو درک  می کنی. خدا را شکر که تو را دارم.   خصوصيات رفتاري اين ماه : خمیر دندان و مسواک رو دوست داری  به آچار ، پیچ گوشتی ، انبر دست و چکش علاقه خاصی نشون می دی . بعضی اوقات که از ما ناراحت می شی می گی من با شما قهرم دیگه دوست نیستم.  این هم یه نمونه از قهر بامزه خوشگل آقای من ... قربون قهر و نازت برم من      تو این عکس بالا مشخصه از بس که خوشمزه هستی پشه ...
6 شهريور 1394

پایان 31 ماهگی + پارگی پیشانی + عید فطر و سفر مامان جون بابا جون

سلام دردونه مامان ...     پسرم دقیقا همان روز که پست قبل را آپدیت کردم ( 7 تیرماه )؛ وقتی شما منزل عمه آمنه بودی و من از اداره به به دنبالت آمدم برای استقبال از من به سمتم دویدی و متاسفانه جلوی پای من ؛ پایت لغزید و به گوشه تیز درب آهنی خورد. الهی من بمیرم ای کاش که این صحنه را نمی دیدم . خیلی دردناک بود . من که حالم بد شده بود و توانایی هیچ کاری نداشتم. خون از سر و صورتت جاری شده بود و عمه آمنه تو را بغل و سعی در بند آمدن خون  پیشانی ات می کرد. بالاخره با بابا ابتدا به درمانگاه و سپس به بیمارستان رفتیم . بیمارستان خیلی شلوغ بود و ساعت 23 به منزل رسیدیم و همان موقع افطار کردیم. پیشانی ات، 5 بخیه...
7 مرداد 1394

پايان 30 ماهگي + سفرنامه بندرعباس و قشم

سلام پهلوون مامان ... عشقم ....نفسم ....اميدم  اين دفعه به موقع اومدم تا مطالبتو بنويسم. امروز 10 ام ماه مبارك رمضان است و امسال به لطف خدا مي تونم روزه بگيرم. سالهاي پيش به خاطر بارداري و شير دادن روزه نگرفتم. پسرم ، چه زود دو سال و نيم گذشت و تو 900 روزه شدي. خدايا شكر...       عرشياي عزيزم ، هزار ماشاله آنقدر خوب حرف ميزني كه باورم نميشه كه اون پسر كوچولوي من آن قدر فهميده و  عاقل  شده .  اين ماه هم مثل ماههاي قبل علاقه زيادي به ديدن كارتون هاي شبكه پويا داري. ديگه بعضي روزها  مجبوريم برق  رو از  كنتور  قطع كنيم تا شما پويا نبيني. حالا چرا ا...
6 تير 1394

پایان 29 ماهگی + سفرنامه یزد

سلام خوب من . شیرین زبون مامان ... نمی دونم چه جوری از خاطراتت ماهانه ات بنویسم که وقتی مرد شدی بدونی که چه روزهای قشنگی دوران کودکیت داشته ای.               عزیزم بعضی مواقع حرف هایی می زنی که من می مونم که این حرفهای بامزه را از کجا یاد گرفتی.چند روز پیش یه دفعه منو صدا کردی و گفتی مامان نگاه رنگین کمان .... واقعا رنگین کمان بود.به گمانم معنی رنگین کمان را از شبکه پویا می دونستی . وروجك شيطون من ، همه فعل ها را درست بيان ميكني اما چند از كلمات برات سخته مثل   کنترل تلویزیون ، كه به اون(کنکولول) می گی  به تصادف ،(تفادص ) به ...
18 خرداد 1394