سید عرشیا سید عرشیا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
سید پارساسید پارسا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

سید عرشیا و سید پارسای من

رفتن به پارك

سلام مرد كوچكم خوبي مامان ؟ فداي قد و بالات برم.در اين روزها كه 18 ماه از عمر با ارزشت مي گذره خيلي به من وابسته شدي. هر جا ميرم پشت سرم مياي و با صداي دلنشينت مي گي مامان مامان . وقتي از اداره به خونه بر مي گردم از فاصله دور كه منو مي بيني با ذوق به سمتم مياي و خودتو تو آغوشم رها مي كني . عرشياي من ، بهتره بگم سيد عرشياي من ، من و بابا هفته اي چند بار تو را به پارك و فضاي سبز مي بريم تا دل كوچولوي شما تنگ نشه. اين هم چند تا عكس از رفتن به پارك                    عزيزم چه قدر آرام هستم وقتي تو...
20 خرداد 1393

پايان 17 ماهگي + اولین سفر مشهد مقدس

سلام يه دونه مامان.....وروجك شيطون من . چه طوري ؟ خوبي  گلم ؟ورود به 18 ماهگيت مبارك باشه.  اين هم چند تا عكس در 17 ماهگي               اول از همه عذرخواهي مي خواهم از بابت اينكه خيلي سرم شلوغه و دير به دير مي تونم مطالب وبلاگتو آپ كنم. از صبح تا ظهر كه سركارم وقتي هم كه خونه ميام شما حسابي وقت منو پر مي كني . درست كردن ناهار فردا و شام هم كه بمونه .يك كلاس هنري هم ثبت نام كردم كه اون هم تكالبف خاص خودشو داره . به هر حال از اين به بعد سعي مي كنم زودتر مطلب جديد بزارم.  خبرها اينه كه ماشالله بزرگ شدي و علاوه بر اينكه همه چيزو مي فه...
8 خرداد 1393

نهمين دندون ( اولين دندون آسيايي ) و دومين آرايشگاه

عرشياي عزيزم پدرت روز 13 فروردين متوجه شد كه نهمين دندون تو يعني اولين دندون آسياييت در اومد. ديگه راحت تر مي توني غذاها را بجوي. در ضمن روز 8 فروردين ماه هم براي دومين بار تو را براي كوتاهي مو آرايشگاه برديم. خيلي گريه كردي . اصلا آروم نمي شدي . يكم بغل من بودي و يكم بغل پدرت. به نظرم خيلي موهاتو كوتاه كرد ولي پدرت ميگه خوب شد. مباركت باشه نفس من دوست دارم كوچولوي نازنينم  
27 ارديبهشت 1393

پايان 16 ماهگي

سلام نازنينم ....عشقم . 16 ماهگيت مبارك باشه        پسرم اين روزها  خيلي شيرين شدي. كلمات بيشتري را مي توني به زبون بياري مثل قو( يعني قورباغه ) بب( ببي ) دد ( ددر) . مامان ، بابا ، گل ، آب ،  هاپ ( هاپو ) ، به به ، قار قار و ... از قبل مي گفتي هواپيما ، هليكوپتر، ماه ، ستاره ، آسمان ، طوطو ، كلاغ  را به خوبي مي شناسي و وقتي اسم يكي از آنها را ميارم سرتو به سمت آسمان بالا مي بري تا ببيني . عرشياي عزيزم كاملا با تسلط راه ميري . از وقتي راه افتادي كار ما بيشتر شده . مخصوصا وقتي بيرون از خونه  باشيم  دوست نداري كه  دستاتو بگيريم. فقط با هيجان راه ميري و براي خ...
25 ارديبهشت 1393

عرشيا جونم راه افتاده دلم به تاپ تاپ افتاده

سلام وروجک من ..... قند عسل مامان....عرشياي من ......پسر خوشگلي بالاخره بعد از كلي انتظار دقيقا در 7 فرودين ماه ( ١٥ ماه و ٢ روزگی )خودت به تنهايي راه افتادي و الان به خوبي بدو بدومي كني . آقا عرشيا اين پست را با اين جملات زيبا به پايان مي برم . پسر عزيزم گام نهادن تو در اين دنيا بهترين اتفاقي بود كه مادري چون من تصورش را مي كرد . كنون كه قدمهاي كوچكت به استواري رسيده بدان كه تمام آرزوهايم را به اين دوپاي كوچكت گره زدم تا بدانجا كه بر گام نهادن تو بر اين زمين با تمام وجود افتخار كنم. پسرم بگو يا علي بر زانوانت دست بگذار و محكم بايست . دنيا را پشت سر بگذار و بر شگفتي هاي هر روزه ات بيفزاي.   ...
24 فروردين 1393

پايان 15 ماهگي

سلام  پسر عزيزم. دومين عيد نوروزيت مبارك باشه 15 ماهگيت هم به خوشي ، به عافيت ، به عاقبت به خيري مباركت باشه اول بايد عذرخواهي كنم كه دير مطالب وبلاگتو آپ كردم. هم اينترنت نداشتيم هم اينكه  تو ايام عيد سرمون خيلي شلوغ بود. عرشياي من، عيد امسال ،ميزبان جمع صميمي خانواده ام ( مامان ، بابا ، برادرم ) بوديم . زمان سال تحويل ساعت  20و 27 دقيقه شب بود . خيلي تلاش كرديم كه زمان تحويل سال بيدار باشي .. خدا را شكر يه چند تايي عكس هم گرفتيم.         سفره هفت سين را به خاطر شما نتونستيم روي زمين بندازيم ولي روي ميز هم خوب بود . دوم فروردين ، تولد د...
19 فروردين 1393

روزهاي پاياني سال 92

سلام آقا عرشياي من روزهاي پاياني سال 92 به سرعت باد مي گذره و هر چي كار مي كنم تموم نميشه اين روزها خيلي خيابون ها شلوغه و همه دنبال خريد شب عيد هستند. چند روزه كه من هم به كمك پدرت وسايل سفره هفت سين را آماده كرديم  تا دومين سال نوروز شما را در كنار هم جشن بگيريم. انشالله ... عشق زيباي روزهاي خوب من ، هر روز شيرين تر از روز قبل ميشوي و ما در شيريني لحظات تو گم مي شويم.   پسرم ، دوست دارم كه بداني بهار مي آيد تا ما بدانيم كه سردي ها و سختي هاي زندگي ماندگار نيستند. بدانيم كه در پس هر غم ، لبخندي هست . بدانيم كه بايد ديدارها را تازه كرد و خستگي ها را از تن بيرون كرد . بدانيم كه بايد دل ها را از ك...
27 اسفند 1392