سید عرشیا سید عرشیا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
سید پارساسید پارسا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

سید عرشیا و سید پارسای من

آپ کردن وبلاگ با تاخیر 11 ماه

با سلام  من اومدم ....... با 11 ماه تاخیر . تصمیم نداشتم وبلاگ رو آپ کنم به دلایل شخصی ولی از وقتی پسر عزیزم سید پارسا به دنیا اومد نظرم عوض شد . این بار به لطف و مدد پروردگار برای هر دو پسر عزیزم به صورت ماهانه خاطراتشان را ثبت می کنم. 
4 آذر 1395

پايان 36 ماهگي

سلام عمرم ، عشقم. پسر عزيزم اين ماه هم با شيرين زبوني ها و تعريف كردنتات به خوبي سپري شد. تو اين چند وقت حال خوبي نداشتم. به خاطر يكي از دندونام كه به عصب رسيده بود خيلي اذيت شدم. هنوز هم  درمان  همان دندان ادامه دارد. چون دندانپزشكم رفته مسافرت و دنبال يه دكتر خوب ميگشتيم كه بالاخره پيدا شد.  اين  كلاس عكاسي هم رفته رو روانمان و تموم نميشه .  ضمن اينكه چند روز در هفته بعد از اداره به كلاس هاي آموزشي اداره مي رفتم. گرچه  اين كلاسها اجباري نيست  ولي من كلا تعداد ساعت هاي آموزشي ام كمه و بايد مي رفتم.  كماكان علاقه به ديدن شبكه پويا تو اين ماه هم ادامه داشت. هرچي خال...
17 بهمن 1394

تولد 3 سالگیت مبارک باشه بزرگ مرد کوچک من ...

لبخند زدی و آسمان آبی شد  شب های قشنگ ما مهتابی شد  پروانه پس از تولد زیبایت  تا آخر عمر غرق بی تابی شد  سید عرشیای من تولد زیبایت مبارک    تولد امسال با تولد دو سال پیش فرق داشت . چون مشتاقانه منتظر روز تولد بودی. برا خودت مردی شدی .. به وجودت افتخار می کنیم.  امسال تصمیم گرفتیم تولدتو خانوادگی بگیریم. یعنی  فقط فامیل درجه یک رو دعوت کردیم. هیج کدام از دوستان عزیزم در تولد حضور  نداشتند. مثل همیشه پدر و مادر مهربون و خواهر و همسر خواهر عزیزم ما رو شرمنده کردن و در جشن تولد  جز  مهمون های اختصاصی ما بودن  البته داداش نازنینم هم برنامه اش رو طور...
20 دی 1394

پایان 35 ماهگی

سلام بر پسر عزیزتر از جانم .     عرشیای نازنینم به لطف خدا هر روز بزرگ تر و عاقل تر میشی . هر روز دوست داری که ما باهات بازی کنیم  و اگر این کارو رو نکنیم میشینی یه گوشه و با صدای غمگین می گی من با کی بازی کنم ؟  عزیزکم علاقه زیادی به  قایم موشک یازی داری.  دوست داری بری زیر پتو و بگی منو پیدا کن.  مثل ماههای پیش خوب غذا نمی خوری . دوست داری کمک من ظرف بشوری . هر وقت می رم آشپزخونه میایی و می گی مامان صندلی بذار من هم  کمکت کنم .  مدام بوسه های پر از عشقتو نثارم می کنی . مامان فدای صورت زیبات بشه .  روز یلدا تو مهدکودک جشن گرفتن و شب یلدا به همراه خا...
18 دی 1394

پايان 34 ماهگي + سفرنامه تهران در ايام محرم 94

سلام عرشياي ناز نازي من         پسرم عذرخواهي مي كنم از اينكه به موقع نتونستم مطلب جديد بذارم.  ماهي كه گذشت با سفر سه نفره ما به شهر تهران در ايام عزاداري امام حسين سپري شد. تقريبا هر شب با مامان جون و بابا جون به مراسم عزاداري مي رفتيم. تو هم كه عاشق بابا جون بودي و از كنارش جنب نمي خوردي. همبازي خوبي تو خونه براي خودت پيدا كرده بودي. بابا جون هم اين دفعه زحمت  كشيد دو دوست لباس مشكي ، زنجير و يه عدد طبل كوچولو برات خريداري كرد . دستش درد نكنه. هوا خيلي سرد بود و بعضي شب ها بارندگي بود.          تو اين سفر ...
17 آبان 1394

پایان 33 ماهگی + عید قربان

سلام گل زیبای من              عیدت مبارک باشه. این ماه بابا یه سفر به تهران داشت ولی من و شما به دلیل اینکه تو اداره کاری به من  سپرده بودن نمی تونستیم بابا را همراهی کنیم. خدا را شکر روزهای دو نفره ما سپری شد و من هر روز تو را به  پارک بادی که خیلی دوست داشتی می بردم.  بعدش هم با سفر پدر ، مادر ، خواهر و برادر نازنینم به شیراز در عید قربان خاطره خوبی برامون رقم خورد.  ولی خبر کشته شدن  تعداد زیادی حجاج در رمی جمرات ( مکه ) این عید را به عزا تبدیل کرد. خیلی متاسف شدم ضمن اینکه یکی از  دوستان پدرم جز مفقودین هست . این رو...
7 مهر 1394

پایان 32 ماهگی + سفرنامه یاسوج + رفتن به مهدکودک

سلام پسر دوست داشتنی من ...       5 ام شهریور 32 ماهگیت تموم شد و به لطف خدا وارد 33 ماهگی شدی. عزیزم بعضی وقت ها حرف هایی می زنی که به من یادآوری می کنی که بزرگ شدی و خیلی چیزها رو درک  می کنی. خدا را شکر که تو را دارم.   خصوصيات رفتاري اين ماه : خمیر دندان و مسواک رو دوست داری  به آچار ، پیچ گوشتی ، انبر دست و چکش علاقه خاصی نشون می دی . بعضی اوقات که از ما ناراحت می شی می گی من با شما قهرم دیگه دوست نیستم.  این هم یه نمونه از قهر بامزه خوشگل آقای من ... قربون قهر و نازت برم من      تو این عکس بالا مشخصه از بس که خوشمزه هستی پشه ...
6 شهريور 1394