سید عرشیا سید عرشیا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
سید پارساسید پارسا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

سید عرشیا و سید پارسای من

پایان 21 ماهگی

سلام عزیز دل مامان مریم. .ورودت به 22 ماهگی مبارک باشه گلم   پسرم به دلیل بعضی از مشکلات نتونستم سر وقتش وبلاگتو به روز کنم. خودم خیلی ناراحت شدم ولی واقعا وقت  نمی کردم. الان هم که می نویسم شما با پدرت بیرون رفتی و من کمی وقت آزاد پیدا کردم .   آقا عرشیای عزیزم تو این ماه رشد گفتاریت خیلی خوب بود و کلمات بیشتری را یاد گرفتی ضمن اینکه کاملا منظور  خودتو می رسونی. تقریبا هر کلمه ای که بگیم می تونی تکرار کنی البته کمی با غلط . خدا را شکر ....   این روزها حرکات و رفتار ما را تکرار می کنی و همه ي حرفهای ما رو متوجه میشی.    مثل ماههای قبل عاشق درست کردن غذایی . کلی قابلمه و قاشق ...
27 مهر 1393

پايان 20ماهگي

سلام گل زيباي من .... عرشياي عزيزم زمان به سرعت مي گذره و تو در حال قد كشيدن هستي.هر چي از شيرين زبونيت بگم كم گفتم.     ماشالله هر چي بگيم زود تكرار ميكني درسته يكم غلط ميگي ولي خيلي بامزه ميگي . كلمات جديدي كه تو اين ماه ياد گرفتي و مي گي : د ....... دست پا ......پا اووتاد.....افتادم پپ.......پي پي ق.......قطع پم پم .....پمپرز دف .....رفت الو ، چنگال ، مو ، خودكار ، اين جا ، اون جا .... خيلي خوب بوس مي كني و وقتي ميخواي تاييد كني سر تكون مي دي.وقتي هم ميخواي بگي بيا با اشاره همزمان دست و سر منظورتو مي رسوني وقتي غذا نمي خوري بابا مجبوره يه جوري تو را بخندونه تا من غذا دهنت بكنم يا...
10 شهريور 1393

پايان 19 ماهگي

پسر كوچولوي قشنگ و دوست داشتني من، ماه 19 ماهه من ....سلام روزها تند تند مي گذرد و تو بزرگتر ميشوي. داشتم با خودم فكر مي كردم كه چه قدر اين مدت بعد از تولد 1 سالگيت زود گذشت و حالا بايد كم كم به فكر تولد 2 سالگيت باشيم . عزيزم هر روز كلمات جديد و كارهاي بيشتري ياد مي گيري . با اون صداي دلنشينت گوشي تلفنو بر مي داري و ميگي الو . هر كس كه زنگ مي زنه ديگه نمي تونه با ما صحبت كنه چون شما گوشي را از ما بر ميداري و خودت حرف مي زني. عزيزم من از تو مي پرسم عرشيا جون، كلاغ ميگه ...........(شما مي گي )قار قار پيشي مي گه ........ميو ميو ببيي مي گه .........بع بع هاپو مي گه ...........آپ آپ خروس مي گه .........قوقوللللللي ...
6 مرداد 1393

واكسن 18 ماهگي

سلام عشق من خوبي نازپسرم ؟ روز 9 تيرماه از اداره مرخصي روزانه گرفتم وبه همراه بابا شما را براي واكسن 18 ماهگي به مركز بهداشت برديم. ساعت 9 صبح قطره استامينوفن خوردي و وقتي مي خواستيم بريم خيلي خوشحال بودي كه داريم ميريم ددر. تا حالا آمپول نديده بودي وقتي خانم بهيار داشت آمپولو آماده مي كرد تعجب كرده بودي ولي الهي بميرم وقتي آمپولو تو دست چپت وارد كرد اشكها بود كه سرايز مي شد . بعدش بلافاصله تو را خوابونديم و توي پاي چپت هم آمپول زد .اي كاش من نمي ديدم نزديك بود كه من هم با تو گريه كنم. خدا را شكر گريه ات بيشتر از 1 دقيقه نشد . من و بابا وقتي ديديم كه حالت خوبه خونه نرفتيم و براي انجام چند كار بايد مي رفتيم . كلي هايپر شده بودي و خيل...
17 تير 1393

پایان 18 ماهگی

سلام پسر نازنينم     امروز 8 تير و اولين روز ماه مبارك رمضان هست. بعد از دو سال كه به خاطر بارداري و شير دادن به شما نتونستم روزه بگيرم امروز اولين روزي است كه روزه گرفتم البته هنوز به شما شير مي دم. اگر بتونم خيلي دوست دارم كه تموم روزه هامو بگيرم . ببينيم خدا چي مي خواد . سه روزه كه 18 ماهگي شما تموم شده و وارد 19 ماهگي شدي .يعني الان يك سال و نيمت هست عزيز نازم. انشاله فردا براي زدن واكسن 18 ماهگي به خانه بهداشت ميريم.خدا به خير بگذرونه . شنيدم اين واكسن خيلي سخته . عرشياي گلم تو اين ماه خاله نجمه براي اولين بار مراسم جشن نيمه شعبان گرفت و خيلي به ما خوش گذشت ولي بعدش مادربزرگ عزيزمون فوت كرد و شادي ما ب...
8 تير 1393

رفتن به پارك

سلام مرد كوچكم خوبي مامان ؟ فداي قد و بالات برم.در اين روزها كه 18 ماه از عمر با ارزشت مي گذره خيلي به من وابسته شدي. هر جا ميرم پشت سرم مياي و با صداي دلنشينت مي گي مامان مامان . وقتي از اداره به خونه بر مي گردم از فاصله دور كه منو مي بيني با ذوق به سمتم مياي و خودتو تو آغوشم رها مي كني . عرشياي من ، بهتره بگم سيد عرشياي من ، من و بابا هفته اي چند بار تو را به پارك و فضاي سبز مي بريم تا دل كوچولوي شما تنگ نشه. اين هم چند تا عكس از رفتن به پارك                    عزيزم چه قدر آرام هستم وقتي تو...
20 خرداد 1393

پايان 17 ماهگي + اولین سفر مشهد مقدس

سلام يه دونه مامان.....وروجك شيطون من . چه طوري ؟ خوبي  گلم ؟ورود به 18 ماهگيت مبارك باشه.  اين هم چند تا عكس در 17 ماهگي               اول از همه عذرخواهي مي خواهم از بابت اينكه خيلي سرم شلوغه و دير به دير مي تونم مطالب وبلاگتو آپ كنم. از صبح تا ظهر كه سركارم وقتي هم كه خونه ميام شما حسابي وقت منو پر مي كني . درست كردن ناهار فردا و شام هم كه بمونه .يك كلاس هنري هم ثبت نام كردم كه اون هم تكالبف خاص خودشو داره . به هر حال از اين به بعد سعي مي كنم زودتر مطلب جديد بزارم.  خبرها اينه كه ماشالله بزرگ شدي و علاوه بر اينكه همه چيزو مي فه...
8 خرداد 1393

نهمين دندون ( اولين دندون آسيايي ) و دومين آرايشگاه

عرشياي عزيزم پدرت روز 13 فروردين متوجه شد كه نهمين دندون تو يعني اولين دندون آسياييت در اومد. ديگه راحت تر مي توني غذاها را بجوي. در ضمن روز 8 فروردين ماه هم براي دومين بار تو را براي كوتاهي مو آرايشگاه برديم. خيلي گريه كردي . اصلا آروم نمي شدي . يكم بغل من بودي و يكم بغل پدرت. به نظرم خيلي موهاتو كوتاه كرد ولي پدرت ميگه خوب شد. مباركت باشه نفس من دوست دارم كوچولوي نازنينم  
27 ارديبهشت 1393

پايان 16 ماهگي

سلام نازنينم ....عشقم . 16 ماهگيت مبارك باشه        پسرم اين روزها  خيلي شيرين شدي. كلمات بيشتري را مي توني به زبون بياري مثل قو( يعني قورباغه ) بب( ببي ) دد ( ددر) . مامان ، بابا ، گل ، آب ،  هاپ ( هاپو ) ، به به ، قار قار و ... از قبل مي گفتي هواپيما ، هليكوپتر، ماه ، ستاره ، آسمان ، طوطو ، كلاغ  را به خوبي مي شناسي و وقتي اسم يكي از آنها را ميارم سرتو به سمت آسمان بالا مي بري تا ببيني . عرشياي عزيزم كاملا با تسلط راه ميري . از وقتي راه افتادي كار ما بيشتر شده . مخصوصا وقتي بيرون از خونه  باشيم  دوست نداري كه  دستاتو بگيريم. فقط با هيجان راه ميري و براي خ...
25 ارديبهشت 1393

عرشيا جونم راه افتاده دلم به تاپ تاپ افتاده

سلام وروجک من ..... قند عسل مامان....عرشياي من ......پسر خوشگلي بالاخره بعد از كلي انتظار دقيقا در 7 فرودين ماه ( ١٥ ماه و ٢ روزگی )خودت به تنهايي راه افتادي و الان به خوبي بدو بدومي كني . آقا عرشيا اين پست را با اين جملات زيبا به پايان مي برم . پسر عزيزم گام نهادن تو در اين دنيا بهترين اتفاقي بود كه مادري چون من تصورش را مي كرد . كنون كه قدمهاي كوچكت به استواري رسيده بدان كه تمام آرزوهايم را به اين دوپاي كوچكت گره زدم تا بدانجا كه بر گام نهادن تو بر اين زمين با تمام وجود افتخار كنم. پسرم بگو يا علي بر زانوانت دست بگذار و محكم بايست . دنيا را پشت سر بگذار و بر شگفتي هاي هر روزه ات بيفزاي.   ...
24 فروردين 1393